صدای تو...

ساخت وبلاگ

صدایت را که می شنوم چیزی در درونم شعله ور می شود,حسی را در وجودم به قلیان وا می دارد که سرشار از تازگی ست.تصورام را به کمک می گیرم تا این صدا و آن تصویر رادر ذهنم کنار هم قرار دهم.دلم می خواهد بدانم ساخته ذهنم وقتی می خندد برق نگاهش چگونه است؟.دلم می خواهد بدانم وقتی با تمام وجود می گوید عزیزم,می توان صداقتش را حس کرد؟دلم می خواهد بدانم وقتی کسی را گرم در آغوش می گیرد,می توان تعداد نفسهایش را شمارش کرد؟دلم می خواهد بدانم وقتی دستانش را حلقه وار به دور کسی می پیچد,می توان ضرباهنگ قلبش را شنید؟.وقتی خنده هایش از ورای فاصله ها اینگونه روح را جوان می کند, آیا رو در رو می توان با نسیم خنده هایش زندگی گرفت؟حس کردن این تصورات زیباست شبیه نوشیدن ی لیوان شکلات داغ در سرمای کشنده زمستان

پینوشت:

اونی که مدام نوشته ها ی منو کش می ری، با اینکارت باعث شدی مدتها نوشتنو بزارم کنار.خواهش می کنم اگه می خوای بازم بی اجازه برداری حداقل اسم خودم یا وبمو پایینش بنویس.به خدا مغزم چلونده می شه هر بار تا نوشته تموم شه

مناجات...
ما را در سایت مناجات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneli430 بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 17:24